نقد فیلم

طبقه بندی موضوعی

شعر۳

جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۰ ق.ظ

شبی پر از تلاطم سکوت
و من در اغوش تاریکی
چراغ خیابان چشمک زن
من رو بروی طناب رخت حیات
ستیز سایه ها چه می گوید
نبرد نور و تاریکی چه غوقا دارد
نفس برگ های درخت سماق
چی بویدنی است
گذر پیکانی خسته حس شدنی
و من تنها و بی قید در زندان تاریکی
نشسته بر کنجی روی دامن سیاهی
عجب حکایت دارد
عجب محبت دارد
عجب غربتی شدمم امشب
سر فراز وسر به پایین همه یک معنا شدن
دار تنگ نفس بی معنا شدست
سرمای پاییز چه دل انگیز شدست
دستی بر زلفان شب
پایی بر عنبر ترشی سماق
شکستن این همه بی معنایی ارزوست
گوش مولانا کر است امشب که می گوید
یک دست جام باده ویک دست زلف یار
رقصی نه در بین این دو خیالم ارزوست
قلندری در تاریکی پاییز
چند هدفی در سایه تردید رخت
هنوزم نگاهم بر روشن خاموش شدن نور بی معنیست

  • علی خیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی