شعر ۲
چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۰۸ ب.ظ
از دوست هر چه رسد نیکوست
اری
پس برسانم بدست دوست
اب زلالم از بحر غم تنهایی
اتش زیر خاکم از دست دل نادانم
اری
بازهم برسانم بدست دوست
بی تو یاری ندارم که با او یاری کنم
از بحر دوست رسید زهر هلاهل هروز
بچیشدم و چشاندم به خودم از ره بی پایان خودم
اری
نرسیدم ،برسانم بدست دوست
از دل دیوانه فقط فهمیدم
که کجای این پایگه غمینم
رسیدنم که پایانی ندارد
تو بیا بچاشنم ناپیدایی از رخ دوست
اری.....
*علی خیری
- ۹۷/۰۳/۰۹