نقد فیلم

طبقه بندی موضوعی

نقد فیلم The Greatest Showman

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۷ ق.ظ




به نام خدا


فیلم بزرگترین شومن یکی از معدود فیلم موزیکالی است که من از ان خوشم می اید.نه بدلیل موزیک و دنس های زیبای ان بلکه بدلیل داستان پردازی و روند درست فیلم دلیل این علاقه است.پروسه ی درست پرورش شخصیت بیننده را به طور کامل در شکل گیری ان ها دخیل می کند.نویسنده داستان عجله ای برای به بلوغ رساندن شخصیت های خود ندارد.این فیلم وفور نعمتی در بین فیلم ها جلف و بدرد نخور سینما است.حسی که بعد از دیدن این فیلم به شما دست می دهد چیزی به غیر از ارمش واقعی نیست.بدرستی از حواس و خواص استفاده شده تا ذهن را به پرواز در بیاورد.ایجاد یک داستان با مفهوم های منطقی واقع گریانه که از موزیک شناور و دل انگیز خود زیاد و درستی استفاده می کند.وهم انگیز نیست بلکه شور را در دل می پروراند.خیال انگیز است برای رسیدن برای فهمیدن برای درک کردن .ایا انسان هدفی به غیر از همین چیزها دارد که بفهمد و درک کند.ذات انسان برای پرورش یافتن ایجاد شده است و فیلم بدرستی این را به تصویر می کشاند.ابتدا  داستان عشق دختر پسری را در اوج نوجوانی می بینیم.که از هم دور افتاده اند.و موزیک شدیدا بینظیر که در بین نامه دادن ها در در سکانس ها جریان دارد.سرشار از امید و رویا است.از رویاها می گوید حتی اگر دیوانه خوانده شود.بر نخوابیدن در شب ها اصرار دارد.برای رسیدن به مطلوب تمام زندگی خود را تلاش می کند تا به هدف مطلوب برسد.جرقه های اول مهربانی و جذب شدن او به انسان های کمی عجیب از سیبی است که از یک انسان به شکل و قیافه ای که در معمول عجیب است  می گیرد.اما هدف هنوز دختری است که برایش همه چیز را می خواهد برایش رو  کند. البته در سال های بعد و درزمان میان سالی کمی خودش را گم می کند .ولی او در نوجوانی تا جوانی  برای رسیدن به مطلوب یعنی عشق خود از هیچ کاری فرو گذار نیست.زمان می گذرد به معشوق می رسد اما هنوز موزیک اینبار با صدای کلفت شخصیت اول ادامه دارد.بعد از رسیدن به مطلوب اول که عشق است برای مطلوب بعدی می خواند که موفقیت است.برای ان در ابتدای زندگی بدون در نظر گرفتن هدیه هایی که به او داده شده پیش می رود.به همین علت شکست را به جان می خرد.در صحنه ای بینظیر فیلم او در اداره بیرون را می بیند یک اداره دیگر قرار دارد و درست در کنار ان اداره با کارکنان بیشمار درون کادر قبرستان تا بی نهایت ادامه دارد.صحنه ای زیبا از زندگی انسان حال می دهد.بدنیا می اییم کاری را می کنیم که دوست نداریم و بعدش به تعداد ان قبرستان اضافه می کنیم.انگار برای همین زاده شده ایم.اما نه برای  شخصیت اول ما که از کودکی برای خودش در خیابان ها بزرگ شده کسی برای حمایت از او وجود نداشته مانند فولاد است که نمی شود ان را شکست.برای خود تشکیل خوانواده داده است چنین شخصی باید کار اداری داشته باش نه دوستان نه او هیو جکمن فراتر است او باید طوفانی ایجاد کند بزرگ و مهیب چون این همان چیزی است که همیشه می خواسته برایش زاده شده و افریده شده است.زمانی که در اوج فقر و درد خودش را در لباس شومنی می بیند که اهنگ می خواند و همه او را تشویق می کنند.برای شخصیت بلند پروازی مثل او کار کردن در یک ادراه نمی تواند انچنان که می باید کافی باشد.البته می شود گفت یکی دیگر از دلایل که او در زمان کودکی و اوج فقر سر از جاهایی مثل زندان در نیاورد می تواند.قلبی کوچک در کنار روح بلند پرواز کودکی و عشقی واقعی که تا ابد درونش ادامه دارد همه ی ان ها در کنار هم و تمام این ها او را از بودن و تبدیل شدن به یک شخصیت معمولی و خربکار  وا داشته است.باید این را بدانید او یک شخصیت عادی نیست و قرار هم نبوده هیچ وقت عادی باشد.کار موزه شکست می خورد هیچ کس به غیر از خانواده اش بلیت از او نمی خرند.همان طور که گفتم او فولاد است قرار نیست به همین راحتی ها بشکند و شکست را قبول کند.پس چکند خدا به او کدی در کودکی داده زنی زیبا و در اوج مهربانی به او سیبی داده در صورتی که بنظر می سرد او زن زشتی است.ولی شخصیت اصلی داستان ما روح بزرگ و زیبای اورا دیده است.برای ایجاد طوفان خود از شخصیت های بزرگ و متفاوت استفاده می کند چرا که نه .شخصیت های پس زده شده از جامعه و  نشسته درکنج عزلت و درد و غم.منتظر برای پیشنهادی منتظر برای تابش نوری بروی صورت و قد و هیکل های زیبایشان که جور دیگر دیده شود نه انطور که ذهن های ما ان ها را می بیند و چشم های ما ان ها را تصور می کند.دسته ای از اینگونه افراد را در کنار خود جمع می کند.و در شوای خودش و زیبایی گروهش را تا انجا که می تواند و جامعه اجازه می دهد به همه نشان می دهد.اما در این بین گاهی اوقات موانعی ایجاد می شود که نمی خواهد ان ها را بیبیند ان ها را نمی پذیرند.برایشان درسر ایجاد می کنند بر علیه هشان مقاله می نویسند دعوا را می اندازنن.تمام این ها بدلیل ذهن های کوچک و کهنه و قدیمی است که مثل شخصیت اصلی فیلم ما در دورانی که می بایسته به پرواز در نیامده و خشک مانده و تغییر را نمی پذیرد.چه یک روزنامه نگار باشد که نمی تواند تغییر زیبا را در هنر خودش ببیند چون هنر برای او معنی دیگری دارد که همان حالت سنتی ان است نمی تواند قبول کند شخصی بیاید و ان را برهم بریزد.یا مردم عوام و جاهل باشند که عادت نداشته باشند افرادی در کنارشان زندگی کنند که کمی از ان ها متفاوت است.جنگی بی امان ادامه دارد برای پذیرفته شدن و قبول نکردن.اهنگ این من هستم به درستی این مطلب را به گوش های کر شده ی جامعه ی روز خودش می رساند. سعی می کنند ان ها را متوجه ی خود کنند که در اخر به واقع در این راه موفق می شوند.


 


نکته ی دیگر رمانس های فوق العاده ی فیلم است که من چنیدن بار تحت ثاثیر قرار بدهد.من اساسا شخصیتی سفت و بی احساس دارم ولی این فیلم به واقع توانست برای چند باری حداقل عشق های درون فیلم را به من بقبولاند که واقعی است و لبخندی روی لبانم بی اندازد.اهنگ های بینظیر این فیلم که در تمام قسمت ها غوطه ور است بسیار فیلم را دلنیشین می کند.پیشنهاد می کنم البوم موسیقی این فیلم را دانلود کنید قطعا ضرر نمی کنید.شخصیت های که عاشق هم می شوند هر دو با یک نگاهاست.شخصیت اول فقط با نگاه کردن به دختری که چایی می خورد جذب و شیفته ی او می شود و حاضر است تمام زندگی خود را برایش بدهد.و زاک افرون که بادیدن زنی بند باز عاشق می شود.و در زمان اتش سوزی حاضر به فدا کردن جان خود برای او است.شخصیت های مختلف به درستی پرداز شده است و به همین علت است احساس درون فیلم قابل درک و ملموس است و می شود ان را بدرستی حس کرد و از ان لذت برد.عجله نداشتن برای رسیدن معشوق ها به هم یکی دیگر ازدلایل اصلی میزان بودن عشق های در جریان فیلم است.تنها فیلم موزیکال تاریخ است که می شود بارها ان را دید و از دیدنش لذت برد و هر بار از بخشی بیشتر از همه لذت برد و مجذوبش شد.


 


در استفاده از جلوهای ویژه افراط نشده است سعی به استفاده درست بوده است.تا انجا که توان و جذاب بودن وجود داشته است سعی بر استفاده از صحنه های واقعی است.قالب های دوربین درست و بسیار با حس و غم درون فیلم همخوانی دارد.مهم ترین بخش یک فیلم موزیکال بعد از داستانش از نظر من بازی بازیگران است.یکی از دلایلی که من از فیلم های موزیکال خوشم نمی اید این است که موزیک ودنس درون فیلم به بازی ها لطمه می زند و بازیگران به رقاصه های مزخرف تبدیل ی کند که که هم بازی نمی کنند و هم دنس های ضعیفی اجرا می کنند.دلیل اینکه از فیلم ها موزیکال خوشم نمی اید تطبیق  چند هنر با هم است.موزیک سینما و نویسندگی و رقص خودشان به تنهایی هرکدام یک هنر با شاخه های بزرگ و زیادی هستند.حال قاطی کردن هر این چهارتا بسیار هنر و جرات می خواهد که در این فیلم باید به کادر فیلم سازی تبریک گفت برای ساختن چنین اثری قابل تامل و خوبی که می تواند برای ساعتی انسان را میخکوب کند.موزیک های زیبا و با ریتم و گوش نواز در تمام قسمت های مختلف خودش را به درستی نشان می دهد.دنس های درون فیلم به دلیل دست جمعی بودن ان ها را قابل دیدن و مفرح کرده است.داستان قوی و یکنواخت و بدون عجله هم مزید بر علت زیبایی شده است.و بیشتر از هم قدرت سینمگران در این فیلم به شدت ان را خوشمزه کرده است.به طور مثال در فیلم ها معمول مثلا در ستاره زاده شده فقط ما چند موزیک ویدئو چند باری لخت شدن لیدیی گاگا و چند اجرای ضعیف از او می بینیم.که فیلم را بسیار سردرد اورد می کند.البته بخش های انگیزشی و تشویق کننده اعتماد به نفسش برای من قابل احترام است ولی نمی توانم ان را فیلم خوب بدانم.فیلم درست موزیکال یعنی همین فیلم بزرگترین شومن بدون عجله و لخت شدن های معمول و قابل درک برای تمام فرهنگ ها و تفکر ها.فیلم فقط با سی میلیون دلار ساخته شده است اما فروش چهار صد میلیون دلار رسیده است. شاید بخشی از ان بدلیل وجود بازیگرانی مثل زاک افرون هیو جکمن و میشل ویلیامز باشد ولی فقط بخشی از ان دلیل این فروش و توجه منتقدان به خودش است.این فیلم انقلابی در سبک و نوع فیلم های خودش با چند تغییر کوچک می توانست انجام بدهد اگر فقط ان چند اشتباه را انجام نمی داد می توانست به اندازه ی لالاند فیلم قابل وصف و خیره کننده باشد ولی خوب نکاتی درش رعایت نشده است.مثل پافشاری زیاد بر موسیقی که برای پخش هر مطلبی و فهماند هر موضوعی به بینندهای خودش  از ان استفاده شده است.می شد به جای استفاده از موزیک در جایی هایی کمی از دیالوگ و حتی مونولوگ استفاده می شد تا کمی با فیلم احساس همزاد پردازی بیشتر شود. و اینطور ادمی خود را در این دنیای موج زده  گم نمی کرد.یا عجله ای که  برای برگشت دوباره هیو جکمن به اغوش خانواده وجود داشت می توانست کمی بیشتر طول بکشد. و حتی این برگشت کمی درداورتر باشد.می توانست حداقل یک خیانت واقعی به همسر خود را انجام داده باشد یا حداقل کمی فاصله ی بیشتری با خانواده ی خود می گرفت.یا حتی زمانی همه چیز برایش فرو ریخت موزه اش اتش گرفت و همسرش او را ترک کرد کمی داستان شکل گیری دوباره همه چیز برایش کمی بیشتر طول بکشد.یا این که همه چیز را باهم و هم زمان از دست ندهد مثلا میتوانست خانه خود را از دست ندهد.تصرف خانه اش توسط بانک کمی اقرار امیز بود نمی شود در طی یک دوره کوتاه همه چیز را ان طور از دست داد و سپس با سرعتی غیر قابل وصف همه چیز بازهم درست بشود.حداقل می شد نیم ساعت دیگر به تایم فیلم اضافه کرد و این نقصان ها به نقطه ی قوت تبدیل و از یک فیلم موزیکال پرفروش تبدیل به فیلم انقلابی شود. ولی خوب اگر قرار بود این اتفاق هر باربی افتد که ما می بایست هر چند ماه شاهد یک شاهکار می بودیم.به طور کل دراخر فیلم که خوشبتی را در زمانی که همسرش در اغوشش است و دخترانش را میبیند که به سمت ملیون ها رویا ی خود رفته اند را می بیند و از سختی ها عبور می کند و به ساحل ارامش خود می رسد.





  • علی خیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی